ألا إنّ نصرالله قریب یکشنبه 89 اسفند 8 :: 7:43 عصر :: نویسنده : خادم
امروز پیراهنی از تو به دستم رسید.هنوز تایش باز نشده است.مادر گفت خودت تایش کرده ای. می خواهم آن را کنارچفیه ات که بوی عطرش پس از بیست و اندی سال هنوز استشمام می شود بگذارم.نمی دانم شاید به قول بعضی،این هاخرافات باشد. ولی هیچ اتفاقی رخ نمی دهد مگر به اذن خدا، و من رسیدن پیراهنت را سرجاده وهنگامِ ... به فال نیک می گیرم.عزیز برادرم مدت هاست، دلت هوای مرا نکرده است.اگر دلت هوایم را می کردم مرا به خود می خواندی.نمی دانم چه کرده ام که لایق این بی مهری شده ام.گناه ازمن است. می دانم.آگاهم کن به کرده.مهربانم. موضوع مطلب : منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 31
بازدید دیروز: 183
کل بازدیدها: 96762
|